ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
همزمان با هفته ملی کودک روز دوشنبه مورخ 97/7/16 کتاب چه کسی قوی تر است؟ نوشته داوود غفارزادگان و از انتشارات سوره مهر در مهد گلهای روستا قصه خوانی شد.
یکی بود، یکی نبود. در روزگاران گذشته، پیرزنی بود خوب و مهربان
که از مال دنیا فقط یک بز داشت. بزِ پیرزن شاخ های بلند و تیزی داشت و اگر غریبه
ای نزدیکش می شد، سُم بر زمین می کوبید و فراری اش می داد.
پیرزن فکر می کرد بز او، قوی ترین بز دنیاست. یک روز زمستان، که
هوا خوب و آفتابی بود، پیرزن بزش را سرِ چشمه برد تا آبش بدهد. بز با دیدن هوای
آزاد، شروع کرد به جست و خیز و دویدن.
پیرزن هر چه کرد، نتوانست بز را بگیرد. از بد روزگار، همانطور
که بز داشت روی برف ها و یخ ها، بالا و پا یین می پرید، سُر خورد و افتاد، پایش
شکست. پیرزن شروع کرد به آه و ناله. با عصانیت پا کوبید روی یخ و گفت «ای یخ سرد و
سیاهی، تو چه قدر پر زور و قوی هست»